سفارش تبلیغ
صبا ویژن

علودانی «علاء الدین» - غزنی- ناهور
 
پیوندهای روزانه
لینک های مفید

درنوشته ی حاضر، نگاه ما به حکومت غزنویان دررأس همه محمود، نگاه فرهنگی است، اگرچه نمی توان کارهاینظامی و فتح و فتوح جنگی را از مسئله جدا کرد؛ ولی روی همرفته جنگ و شکستها و پیروزی های غزنویان، موضوع بحث ما نیست، ما در این نوشته، با مراجعه به منابع تاریخی و کمک گرفتن از نوشته های محققین، سعی نمودیم کارها و خدمات فرهنگی حاکم غزنی (محمود) را مورد مطالعه قرار داده و از لابلای آنها نقش سلطان محمود در گسترش زبان فارسی را ، که موضوع اصلیی تکلیف درسی ماست، به اثبات برسانیم.

 فصل اول

غزنی گهواره علم و فرهنگ                                          

      در سال (977 م) سبکتگین جدید الاسلام داماد و افسر آلبتگین به حکومت رسید، این شخصیت با کفایت مؤسس دولت مشهور غزنوی است او عنوان امیر خراسان را اختیار کرد و بلا فاصله ایالت معمور( بُست) را از (بای توز) حاکم محلی گرفت و ادیب مشهور بُست (ابوالفتح بُستی ) را به دبیری خویش، بر داشت او متعاقبا( قصدار) را در بلوجستان فتح کرد و بعد کابلستان را فتح نمود، کابلستان با دولت برهمنیی که داشت دوصد سال در مقابل عرب و اسلام مقاومت کرده بود او در سال (993 م) هرات را گرفت و ولایت نیشابور را به ولایاتی تحت سلطه خود الحاق نمود، به این ترتیب بخش عظیمی از افغانستان (فعلی) به شمول تخارستان، بلخ، هرات و نیشابور، بُست و بلوجستان، تا فواصل رود سند در مشرق، وحدت سیاسی بخشید و در سال (997 م) امیر سبکتین در غزنی و امیر نوح سامانی، در بخارا در گذشتند و محمود که جنبه‌ای عملی تربیت نظامی را با همراه شدن با پدرش در جنگها آموخته بود، ... تردیدی نیست که سبکتگین زبده‌ای تمام تجربیات و مهارتهایش را به پسرش انتقال داده بود ، تعلیمات مدرسه‌ای محمود را پدر قاضی ابو نصر حیتی، به عهده داشت که از پیشوایان مذهب حنفی و مقتدای سبکتگین بود، محمود، قرآن را از او فرا گرفت و بعد ها از مشاوره با او فاییدها برد،

می گویند با آنکه محمود از زبان عربی بیزار بود اما ان را بخوبی میدانیست اگر چه در اینکه او دقیقا چه اندازه از مدایح مصنوع عربی وفارسی را که شاعران در مدح او می سرودند در می یافت نامعلوم است.[5]

        او به عمر بیست وهفت سالگی در نیشابور پادشاهی خودش را اعلام کرد و اسماعیل برادر خود را که در بلخ اعلان سلطنت کرده بود در غزنی شکست داد و اسیر گرفت و در جوزجان، محبوس کرد، تا در همانجا در گذشت، بدین ترتیب محمود حاکم بلا منازع سلسیلة غزنویان گردید.[6]

حیدر ژوبل، می گوید که: « سلطان آرزو داشت که شاعران وی را سیف الدوله، امین الدوله، سلطان المؤمنین و حامی دین اسلام بیگویند به هندوستان لشکر کشیها کرد و دین اسلام و علوم و زبان دری را به آن دیار برد.»[7]

         غزنویان، از البتگین گرفته تا سلطان محمود و امرای بعد از او، آدم های بسیار زرنگ و فوق العاده هوشیار، و سیاست مدار کارکشته بودند، آنها برای پیشرفت و طرقی و توسعه‌ی قلمرو حکومت و ماندگار کردن فعالیت های نظامی و فرهنگی شان، به اصول و اساس کار حکومت داری آشنایی کامل داشتند، همانطور که (عروضی سمرقندی) در کتاب (چهار مقاله) خود پایه های یک حکومت ماندگار، قوی و شکست ناپذیر را داشتن چهار عنصر مؤثر، (طبیب حازق، دبیر مجرب، شاعر توانمند و منجم متخصص ) می داند، آل ناصر در طول حکومت(351هجری قمری-583) کاملا از این چهار عنصر تأثیر گزار، به صورت استادانه بهره گرفتند، به عنوان نمونه؛ چنانچه که ذکرش رفت، سبکتگین بعد از آنِ که( بُست) را تصرف می کند ابوالفتح بُستی را که دبیر حاکم محلی قبلی بود به خدمت می گیرد و بعد در دوران محمود و مسعود بهترین دبیران آن وقت؛ مانند: حسنک وزیر، حسن میمندی، ابونصر مشکان، ابوالفضل بیهقی و ... در خدمت این سلسیله بودند و شاعران بسیار زبده؛ مانند: عنصری بلخی، فرخی سیستانی، منوچهری دامغانی، و ... به عنوان کسانیکه کار های حکومت را به تصویر بکشند و بزرگ انگاری کنند، و برای مردم برسانند، به خدمت می گرفتند.

   به حق، هر کدام از شعرا به تنهایی در آن زمان، کار یک دستگاهی پرقدرت تبلیغاتی و رسانه‌ای این زمان را انجام می دادند. شاعران با شعر گفتن و به تصویر کشیدن اتفاقات و حوادث روزگار و جنگ و فتوحات سلاطین غزنوی، دو کار را همزمان انجام می دادند، اول تبلیغ و رنگ و لعاب دادن به کار پادشاهان، و دیگر ماندگار کردن فعالیت های نظامی و سیاسی و فرهنگی ممدوح شان .

          سلطان محمود غزنوی در تاریخ این گوشه آسیا به حیث فاتح بزرگ، مشوق سترگ علم وادب، ظهور کرد و در سال (337 هجری) در( بلخ) به تخت نشست، شهرت غزنویان با کو شش آلبتگین آغاز یافت و بعد از وی کار سبکتگین دامادش بالا گرفت و در سال

( 348هجری) از طرف نوح ابن منصور سامانی، امیر خراسان گشت و عمارت نیمه مستقل را بنا نهاد، که پس از او، پسرش محمود، خود را مستقل کرد و با عنوان سلطان کبیر سلاله غزنویان به اوج خود رسید، سلطان چون استعداد نظامی زیادی داشت در مدت کمی سلطنت با شکوهی را در قلمرو وسعی تأسیس کرد که بعلاوه افغانستان (خراسان و سیستان) شامل ماوراالنهر ، تبرستان ،کشمیر ، پنجاپ و سایر ایالت هند و ایران بود ...

       در دوره غزنویان ... شهر غزنه مرکز تازه و بزرگ علم و ادب شد و شاعران و عالمان از هر جانب برای آموزش سخن وهنر به غزنه روی آوردند، غزنه دار الفنون علم و ادب گشت و مرکز فرهنگ اسلامی و مأمن عالمان و فاضلان و شاعران نام دار گردید و قرینه بغداد شد تا حدی که بغداد در قبالش رونق خود را از دست داد.

 مدرسه ها ، مسجدها، پلها، قصرها و باغها، و دارالعلوم ها، پدید آمدند، دیوان و دفتر با توجه حسن میمندی وزیر، به زبان دری در آمد، سلطان محمود به زبان و ادب دری خدمت زیادی نموده و شاعر و نویسندگان و ادیب را حرمت زیاد می گذاشت وموجب شد تا حدود (400) شاعر به دربارش گیرد آیند و سلطان خودش هم شعر می گفت چنانچه در ذوق ادبی وی برخی نویسندگان گفته اند که در شعر و ادب، دست خوبی داشته، شاعران و عالمان را نیک می نواخت و صیلتهای گرانبها می داد.

در بار سلطان، خود مجمع شاعران پخته و صاحب ذوق، و مرکز اعیان و عالمان گشته بود، که در ادامه، سبب خلق آثار گران بهایی همچون: شاهنامه فردوسی، آثار سنایی، ترجمه کلیله و دمنه بهرامشاهی و کتب دیگر گردید.[8]

      در این شکی نیست که دوره محمود دوره‌ای ترقی و رواج علوم وادبیات بود، غزنی دانشگاه ترقی و کعبة فضلا و پرورشگاه گویندگان بزرگ محسوب می شد و چندین دانشمند و حکیم و شاعر و گوینده درآن روز گار بودندکه همه در سایة حمایت وپرورش و تشویق شهنشاه بزرگ افغانستان مشغول تألیف و تحقیق و سخن سرایی و نگارش بودند، شعر دری دران وقت به کمال نضج و عروج خود رسیده بود، تا هنوز طوس استادی چون فردوسی و بلخ، شاعری چون عنصری و سیستان، گوینده‌ی بزرگی چون فروخی وغزنه عارف و حکیمی چون سنایی ندارد سخنوران آن عصر به قصیده و مثنوی بیشتر توجه داشتند و هنوز غزل ور باعی به پایه کمال نرسیده بود .

    قصایید اکثرا به ستایش و مدح منحصر بود و گوینده، تمام قدرت خویش را در این راه به کار می برد و جا داشت، زیرا درآن روزگار، ممدوحی چون محمود بود و شهکاریهای بزرگ او خود در پیشگاه شاعر مضمون می نهاد و احساسات اورا تحریک می کرد و غرور طبع و مناعت قلم را در وی ایجاد می نمود شاعر را فرصت نمی داد مکرر در یک موضوع سخن بیگوید و یا از ستایش فتوحات او وعظمت وطن و از مدح جهان باطن به جهان ستانی و عدل وجود وی به چیزی دیگر منهتک گردد ویا چنان شود که شاعر به فقر معنی دچار گردد و به بازی الفاظ مشغول شود و بکوشد معنی واحد را به صنایع مختلف به رنگهای گوناگون، نشان دهد و شنونده را به صنایع لفظی بیفربد.

     در کلام فرخی سیستانی و عنصوری بلخی حتی استعاره کمتر پیدا می شود و اینها تنها ستایشگرا ن سلطان نیستند، ثناخوان این سرزمین و مدح گویی مفاخر و شیدای شکوه آن می باشند و محمود چون موجد و پدید آورنده این افتخارات بود، در خور این همه ستایشها شمرده می شد، بعضی گفته اند گویندگان عصر محمود در اثر اجباری که سلطان بر انها می نمود به مدایح وی پداخته اند، اما این سخن دور از حقیقت است و بس بعید می نماید چگونه شعرای آن عصر شکست ترکمانان و نیایش (قدر خان) را می دیدند و شکوه و جلال و جمال غزنی را مشاهده می کردند و می دیدند بارگاه خدایگان خراسان و خسرو شرق و شهزادگان وراجگان بلاد مفتوحه را که از گنجها وفیلان و سالاران آن مملو است، یکباره به وجد نمی آمدند؟ گویندگان ملی و شاعران بزرگ و باهمت و دانشمند را بهتر از این موضوعی در دست نبود و از اینجاست که سلطان را با فتح سیاسی و نظامی فتح ادبی و علمی نیز نسیب شد.[9]

این نوشته کارگروهی است از محمدهاشم حسینی و رمضان منیر و اسحاق احمدی که به صورت گزیده روی وبلاگ قرار می گیرد وادامه دارد...

منابع

6   تاریخ غزنویان کلیفور ادموند باسرت، ترجمه حسن انوشه فصل چهار ص 1

6    افغانستان در مسیر تاریخ ، میر غلام محمد غبار، ص 104- 105

7    تاریخ ادبیات افغانستان مؤلف حیدرژوبل فصل چهار ص 79

8   مدرک همان

9    سلطنت غزنویان مؤلف خلیل الله خلیلی فصل هجده ص 276تا 278

 

 

 

 

 


برچسب‌ها:
[ چهارشنبه 90/6/16 ] [ 11:46 صبح ] [ محمدهاشم حسینی ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ
همیشه نظرات شما را با اشتیاق می خوانم
بازدید امروز :4
بازدید دیروز :15
کل بازدید :182260
اوقات شرعی
><