علودانی «علاء الدین» - غزنی- ناهور | ||
تجلی زبان فارسی بی شک هر تحول سیاسی یا نظامی یا جهان گشایی، و تأثیرات خود را در پی دارد و تأثیر زبانی، ادبی و فرهنگیی، ورود سلطان محمود، در هند، هم پوشیده نیست، به گفتة «ویلیام گودوین»: «اولین مهاجم مسلمانی که به شبه قاره هند، رسید، سلطان محمود غزنوی بود.» [1] وباورودلشکرسلطان درهند، تأثیر گزاری این تهاجم در زمینة زبان و فرهنگ و... آغاز می گردد. دکتر رضا مصطفوی سبزواری در کتاب یادگار هندوستان می نویسد: «توسعه راستین اسلام در شبه قارهای هند و پاکستان از راه زبان فارسی و به وسیلة سپاهیان محمود غزنوی (م421هجری قمری) و سپس شهاب الدین محمود غوری (جلوس 582 ه ج) انجام گرفت و سبب گردید تا هندوان زبان فارسی را فرا گیرند و با این وسیله با فرهنگ ایرانی و اسلامی آشنا شوند. رواج زبان فارسی در خطهی پهناور هند بر همهای زبانهای هندی تأثیر گذاشت و این آمختگی واژگان تا بدان پایه فزونی یافت که بسیاری از واژهای فارسی در زبانهای هندوستان امروز؛ یعنی زبانهای : آسامی، بنگالی، گجراتی، کناری، کشمیری، مالیالم، مراتی، آریا، پنجابی، سنسکریت، تامل، تلگو، اردو، هندی،[2] بکار رفت و حتی بعضی ازآن زبانها به خط فارسی کتابت گردید . نظامیه ها که قدیمی ترین دانشگاه ها بود در ملتان و لاهور تأسیس شد و زبان فارسی و علوم اسلامی در آنجا تدریس گردید ... و مراکز مهمی همچون لاهور در دوره غزنویان کانون انتشار زبان و ادب و فرهنگ ایرانی گردید. [3] از لشکر کشی های مکرر محمود غزنوی به شبه قاره هند و پاکستان، که نخستین آنها به (سال -392 ه ق) و آخرین آنها در (دهم شعبان 416 ه ق ) اتفاق افتاد تا (سال 1274 ه ق ) که هند رسماً به تصرف انگلیسی ها در آمد، حدود سی سلسیله ... فارسی زبان در هند به سلطنت رسیدند و در این مدت که نُه قرن به درازا کشید زبان فارسی زبان رسمی حکومتهای هند بود و دانشمندان و نویسندگان و لشکریان و شاعران و دولت مردان آن سامان همه به زبان فارسی می نویشتند و سخن می گفتند، بومیان هند نیز به آموختن زبان فارسی رغبت نشان می دادند ... [4] ...و شاعران و ادیبان و نویسندگان بسیاری ظهور کردند ؛ مانند: ملا عبدالقادر بن ملوکشاه بدوانی (م بین 999-1004هجری) مورخ و شاعر هندی است که ... جزء مؤلفان «تاریخ الفی» و منظومه«رامایانا» را از زبان سنسکریت و معجم البلدان یاقوت حموی را از عربی به فارسی ترجمه کرد ... [5] ناصر علی سرهندی، (ملقب به صائب ثانی) (متولد 1048 و متوفای 1108 م) در سرهند serhend که شهرکی در دشت پنجاب هند است چشم به جهان گشوده است ... دیوان او بالغ بر 3500 بیت در غزل، مثنوی و قصیده است .. نمونة شعر او: نگویی گر رود زین بحر نیکوتر شود پیدا چو گیرد قطرهای راه عدم گوهر شود پیدا ** به طاعت کوش گر عشق بلا انگیز می خواهی متاعی جمع کن شاید که غارتگر شود پیدا ** ز رفتن وا نخواهی ماند در راه طلب هرگز چو شمع ار خارهای پای من از سر شود پیدا ** به پیری سعی کن گر در جوانی رفت کار از دست زر گم گشته در اتش ز خاکستر شود پیدا... ** به رنگ ابر پنهانست دریا در غبار من اگر خاک مرا جویند چشم تر شود پیدا ** علی شعرم به ایران می برد شهرت ازآن ترسم که صائب خون بگیرید آب در دفتر شود پیدا ( ... او خود را بالاتر از عرفی و صائب می پنداشت و حتی تصور می کرد که سخنگویان ایرانی در برابر او باید خاموش شوند). [6] یکی دیگر از شاعران هندی میرزا عبدالقادر پسر میرزا عبدالخالق، متخلص به بیدل است که در سال 1054 هجری در عظیم آباد هند به دنیا آمده است. نمونه شعر او: غیر عریانی لباسی نیست تا پوشد کسی از خجالت چون صدا در خویش پنهانیم ما ... ** ما و تو خراب اعتقادیم بت کار به کفر و دین ندارد ** جامة فتحی چو گرد عجز نتوان یافتن// پیکر موج از شکست خویش جوشن می شود[7] و یا شعرای زیادی از ایران روی بدان سامان نهادند؛ مانند: کلیم کاشانی، نظیر نیشابوری، ثنایی مشهدی و... و کتابها و دیوانهای شعر فراوان به مدد ذوق و قریحه آنان تألیف گردیده و سروده شد.[8] ادامه دارد... برچسبها: [ پنج شنبه 90/6/24 ] [ 11:9 صبح ] [ محمدهاشم حسینی ]
زبان فارسی در هندوستان. الف)- تعامل فرهنگی: مخفی نماند محمود، هنگامی که هند را مورد حمله قرار داد و مناطق وسیع از آن را فتح کرد،با مردم سرزمین مفتوحه، مخصوصا دانشمندان وعالمان آنجا رفتار بسیارمناسب داشت این برخورد سبب شد که عالمان و دانشمندان هندو، بدون هیچگونه ترس و هراسی زانو به زانوی دانشمندان مسلمان نشسته، مبادله فکری و فرهنگی داشته باشند، نوشته زیر مؤیید این مطلب است: ابوریحان در پارهی از لشکر کشی های سلطان محمود به هند همراه او بوده است، کتاب(فی تحقیق ماللهند من مقولة مقبوله فی العقل او مرذولة) ارمغان بی نظیر او از سفر یا اسفار(سفرها) به هند است . این دانشمند، در دیار هند با براهمنان و علما و فلاسفه و ادبای هندی و دیگر اصناف مردم ملاقات و تماس و مذاکره و مصاحبه و مفاوضه داشته، و از خرمن دانشمندان هندو بهرة کافی و وافی اخذ کرده و آنان نیز متقابلا از محضر (البرونی) مستفض و مستفد شده اند. ابوریحان، از علمای هند، اطلاعات دسته اول تحصیل نموده وبه کتب و آثار هندوان راه یافته و نتیجه تحقیقات و مطالعات و مباحثات عمیق خود را در سفر یا اسفار(سفرها) هند از سواد، به بیاض، در آودرده و در سال 422 هجری قمری نگارش کتاب ماللهند را تکمیل و به اتمام رسانیده و هرجا از سلطان محمود نام برده او را به نیکی یادکرده است. این کتاب را ابو ریحان با کمال بی طرفی و دور از هر گونه تعصب نژادی و دینی و مذهبی فراهم آورده و در باره آیین هندو و فلسفه هند و جغرافیای انسانی و جغرافیای طبیعی و جغرافیای ریاضی و علم کائنات جو، و مردم شناسی و معرفت الا قالیم و علم نجوم و تقویم تاریخ و کتاب شناسی و ادبیات مقدس وحماسی و آداب ورسوم هند تحقیقات جامع وبسیار مفید و وسیعی جمع آوری و دست چین کرده و مطالب متنوع و بکر آن را در هشتاد باب تنظیم و تبویب و تدوین فرموده است. این اثر گویای این واقعیت است در سنوات که در هندوستان آتش جنگ بر افروخته شده بود علما و دانشمندان مصون از تعرض بودند و ابو ریحان با دانشمندان هندو زانو به زانو می نشست و در باره مذهب هندو و عادات و رسوم و علوم ایشان مذاکره و مباحثه و تتبع می کرد و کتابخانه ها مصون از آسب و کزند بودند و سلطان محمود مردم بی گناه هیچ شهری را قتل عام نکرد و کتابخانه ای را در هندوستان تعمه آتش قرار نداد البته پاره از بتان هندو را که دستش رسید واژگونه نمود؛ لیکن نه تنها با فرهنگ و تمدن غیر اسلامی مخالف نبود؛ بلکه به عکس با علم و دانش و ادب و هنر، نظر مساعد داشت. هوجوم سلطان محمود به هندوستان موجب شد که در داخل این شبه جزیره اسلام و تمدن و فرهنگ ایرانی به مقیاس وسیعی گسترش یابد [1] گفته اند محمود دشمن و مخالف تمدن و فرهنگ غیر اسلامی شناخته نمی شد و او را وقتی با محمد ابن بختیار مقایسه کرده اند که در استان بیهارکنونی هند (مگادهه)( (mogadeha که گهوارهی فرهنگ و تمدن بوداییان و پیروان جن (jaina ) بود در حدود سال( 1199 میلادی) (صد و هشت سال بعد از حکومت ابراهیم این مسعود بن محمود) با ویران ساختن دیور و سوامع و کتابخانهای بودا ییان در شمال بیهار (bihar)چنان ضربه و لطمة مهلک بر بوداییها و فرهنگ آنان وارد آورد، که زمانی، خود خواست، دست نویسهای بودایی را برایش بخوانند؛ هیچ کس قادر به تنظیم آنها نبود ولی در لشکر کشی های محمود، ابو ریحان با علما و دانایان هندو و به کتب هندوان، دست یافت و توانیست کتاب ماللهند خود را که مهمترین، سند تمدن و فرهنگ و علوم هند است به طور مستند، تهیه و تألیف کند و در تاریخ جهان ابو ریحان اولین محقق مسلمان و هندو شناس، شناخته می شود و این واقعیت روشن می گردد که مسلمانان و غازیان در عصر محمود، مخالف تمدن و علوم اقوام غیر مسلمان نبوده اند . [2] در دربار محمود در قرن پنجم میلادی به زبان و ادبیات فارسی و تاریخ ایران باستان اهمیت و توجه شایانی مبذول می شد و اگر سلطان محمود نتوانیست تمام پهنهای گسترده هندوستان را فتح کند وزیر نیگین خود قرار دهد؛ ولی ابوریحان کلید دانش و علوم و ادب و مذهب و عادت و رسم هندوستان را به دست آورد، و تادنیا پایدار است نام نیک و صیت علم و دانش او باقی خواهد بود. برچسبها: [ پنج شنبه 90/6/24 ] [ 11:0 صبح ] [ محمدهاشم حسینی ]
حمایت محمود از دانشمندان: محمود نه تنها فرهنگ دوست و علم پرور بود؛ بلکه از اهل علم، فرهنگ و ادب، با شایسته گی حمایت می کرد. او (محمود) به اقتفای نصر بن احمد سامانی، در طول سلطنت خویش به زبان و ادبیات و تاریخ و فرهنگ ایران باستان علاقه نشان داد . دربارش، مجمع علما و ادبا و شعرا و صنعتگران و هنر مندان بود و هر جا حکیم و عالم و ادبی فرزانه سراغ داشت، اورا به غزنه می خواند وجلب می کرد ویا با وسایلی شکار می نمود، به عنوان نمونه: (ابو علی حسین بن عبدالله بن سینا) واستادالرئس (ابوریحان محمد بن احمد البیرونی) که هردو ازنوابغ جهان بودند در دربار خوارزم شاه می زستند ، سلطان محمود از خوارزمشاه خواست که آن دورا به غزنه روانه کند . ابو علی دعوت را نپذیرفت و از خوارزم مخفیانه بیرون شد و از طریق طوس خودرا به گرگان نزد قابوس وشمگیر که پادشاه ادیب و دانش دوست بود، رسانید و او مقدم بو علی را بسی گرامی داشت، ظاهرا بوعلی تمایل به تشیع داشته و سلطان محمود را پادشاه متعصب می دانسته و از این رو از قبول دعوت محمود سر پیچیده است؛ اما ابو ریحان دعوت را پذیرفت و از خوارزم به غزنه عزیمت نمود و با اینکه محمود؛ چنانکه باید، قدر اورا نمی شناخت با این وصف ابوریحان تا محمود حیات داشت در دربارش می زیست و به تحقیق و تألیف می پرداخت، دکتر جلالی نایینی، در کتاب هند در یک نگاهش آورده است:(سلطان محمود باهمة نقایص وآزمندی و جاه طلبی، واجد پارة سجایای اخلاقی و مردانگی نیز بوده است. توجه وافر او به فرهنگ وتاریخ و ادبیات و زبان فارسی موجب شد که پارهی از نویسند گان او را با شاهزادگان ایتالیایی در عصر رونسانس(renaissance) مقایسه کنند و سلطان محمود را در این فضیلت بر شاهزادگان ایتالیایی که به دانش و ادب دوستی موصوف و معروف بوده اند برتری ورجحان بخشند).[1] در سده پنجم هجری (اواخر سده دهم میلادی) کشور ایران میان خاندانهای مختلف سلطنتی تقسیم شده بود و امرا و سلاطین سر پرست تر ویج علم و ادب بودند، مخصوصا از سخنگویان و شاعران تشویق فراوان به عمل می آمد و دربار محمود بر دیگر دربارها اعتبار و برتری و تفوق داشت، در دربار محمود شاعرانی همچون عنصری و فروخی و عسجدی مقیم بودند که از حیث فصاحت و بلاغت و جزالت در سخنوری و قصیده سرایی به مثل، شناخته می شدند، ابوالقاسم منصوربن حسن فردوسی بعد از آنکه شاهنامه را پرداخت دراین فکر بود که این سند ملی وحماسی بزرگ وبی مثل را به نام کدامیک ازسلاطین معاصرخود کند تامحفوظ بماند وسرانجام آن را به نام محمود کرد واورا به نیکو ترین وجهی بدین گونه ستود : چوکودک لب از شیرمادر بشست به گهواره محمود گوید نخست واین افتخار نصیب سلطان محمود شد . در واقع محمود شاهنامه را به هند برد و از حوادث روزگار مصون ماند و در عالم سمر شد.[2] کلیفور ادموند باسرت، به این مطلب اشاره دارد: «صداقت در حمایت از ادب و هنر، برخی از تحقیقات نظری را موجب شده است جای سخن نیست که در بار محمود و مسعود در غزنه از مراکز درخشان فرهنگی بوده، به گفته دولتشاه سمرقندی( همواره چهارصد شاعر ملازم سلطان محمود، بودند ومقدم شعرای دربار، امیر الشعرا (عنصری) بود، که خود در اشعار خویش سفرهای جنگی خداوند خود را به افتخار نقل می کند) البرونی دانشمند بلند پایه معاصر او ایام آخر حیاتش را در غزنه به پا یان برد و( قانون مسعودی) رسالهای عظیم در نجوم خود را به مسعود و کتاب( الجماهر لمعرفت الجواهر) که کتابی در کان شناسی است به مودود ابن مسعود اتحاف کرد از آنجایی که محمود، بیرونی را به غزنه، دروازهای هند آورده بود، بنا بر این، می توان گفت، این محمود بود که امکان نوشتن کتاب التحقیق ماللهند را فراهم ساخت.»[3]
[1] هند در یک نگاه، دکتر سید محمد جلالی نایینی ص 15 [2] هند در یک نیگاه، دکتر سید محمد رضا جلالی نایینی ص 18 [3] تاریخ غزنویان کلیفور ادموند باسرت، ترجمه حسن انوشه فصل چهار ص 31 برچسبها: [ یکشنبه 90/6/20 ] [ 7:28 عصر ] [ محمدهاشم حسینی ]
درنوشته ی حاضر، نگاه ما به حکومت غزنویان دررأس همه محمود، نگاه فرهنگی است، اگرچه نمی توان کارهاینظامی و فتح و فتوح جنگی را از مسئله جدا کرد؛ ولی روی همرفته جنگ و شکستها و پیروزی های غزنویان، موضوع بحث ما نیست، ما در این نوشته، با مراجعه به منابع تاریخی و کمک گرفتن از نوشته های محققین، سعی نمودیم کارها و خدمات فرهنگی حاکم غزنی (محمود) را مورد مطالعه قرار داده و از لابلای آنها نقش سلطان محمود در گسترش زبان فارسی را ، که موضوع اصلیی تکلیف درسی ماست، به اثبات برسانیم. فصل اول غزنی گهواره علم و فرهنگ در سال (977 م) سبکتگین جدید الاسلام داماد و افسر آلبتگین به حکومت رسید، این شخصیت با کفایت مؤسس دولت مشهور غزنوی است او عنوان امیر خراسان را اختیار کرد و بلا فاصله ایالت معمور( بُست) را از (بای توز) حاکم محلی گرفت و ادیب مشهور بُست (ابوالفتح بُستی ) را به دبیری خویش، بر داشت او متعاقبا( قصدار) را در بلوجستان فتح کرد و بعد کابلستان را فتح نمود، کابلستان با دولت برهمنیی که داشت دوصد سال در مقابل عرب و اسلام مقاومت کرده بود او در سال (993 م) هرات را گرفت و ولایت نیشابور را به ولایاتی تحت سلطه خود الحاق نمود، به این ترتیب بخش عظیمی از افغانستان (فعلی) به شمول تخارستان، بلخ، هرات و نیشابور، بُست و بلوجستان، تا فواصل رود سند در مشرق، وحدت سیاسی بخشید و در سال (997 م) امیر سبکتین در غزنی و امیر نوح سامانی، در بخارا در گذشتند و محمود که جنبهای عملی تربیت نظامی را با همراه شدن با پدرش در جنگها آموخته بود، ... تردیدی نیست که سبکتگین زبدهای تمام تجربیات و مهارتهایش را به پسرش انتقال داده بود ، تعلیمات مدرسهای محمود را پدر قاضی ابو نصر حیتی، به عهده داشت که از پیشوایان مذهب حنفی و مقتدای سبکتگین بود، محمود، قرآن را از او فرا گرفت و بعد ها از مشاوره با او فاییدها برد، می گویند با آنکه محمود از زبان عربی بیزار بود اما ان را بخوبی میدانیست اگر چه در اینکه او دقیقا چه اندازه از مدایح مصنوع عربی وفارسی را که شاعران در مدح او می سرودند در می یافت نامعلوم است.[5] او به عمر بیست وهفت سالگی در نیشابور پادشاهی خودش را اعلام کرد و اسماعیل برادر خود را که در بلخ اعلان سلطنت کرده بود در غزنی شکست داد و اسیر گرفت و در جوزجان، محبوس کرد، تا در همانجا در گذشت، بدین ترتیب محمود حاکم بلا منازع سلسیلة غزنویان گردید.[6] حیدر ژوبل، می گوید که: « سلطان آرزو داشت که شاعران وی را سیف الدوله، امین الدوله، سلطان المؤمنین و حامی دین اسلام بیگویند به هندوستان لشکر کشیها کرد و دین اسلام و علوم و زبان دری را به آن دیار برد.»[7] غزنویان، از البتگین گرفته تا سلطان محمود و امرای بعد از او، آدم های بسیار زرنگ و فوق العاده هوشیار، و سیاست مدار کارکشته بودند، آنها برای پیشرفت و طرقی و توسعهی قلمرو حکومت و ماندگار کردن فعالیت های نظامی و فرهنگی شان، به اصول و اساس کار حکومت داری آشنایی کامل داشتند، همانطور که (عروضی سمرقندی) در کتاب (چهار مقاله) خود پایه های یک حکومت ماندگار، قوی و شکست ناپذیر را داشتن چهار عنصر مؤثر، (طبیب حازق، دبیر مجرب، شاعر توانمند و منجم متخصص ) می داند، آل ناصر در طول حکومت(351هجری قمری-583) کاملا از این چهار عنصر تأثیر گزار، به صورت استادانه بهره گرفتند، به عنوان نمونه؛ چنانچه که ذکرش رفت، سبکتگین بعد از آنِ که( بُست) را تصرف می کند ابوالفتح بُستی را که دبیر حاکم محلی قبلی بود به خدمت می گیرد و بعد در دوران محمود و مسعود بهترین دبیران آن وقت؛ مانند: حسنک وزیر، حسن میمندی، ابونصر مشکان، ابوالفضل بیهقی و ... در خدمت این سلسیله بودند و شاعران بسیار زبده؛ مانند: عنصری بلخی، فرخی سیستانی، منوچهری دامغانی، و ... به عنوان کسانیکه کار های حکومت را به تصویر بکشند و بزرگ انگاری کنند، و برای مردم برسانند، به خدمت می گرفتند. به حق، هر کدام از شعرا به تنهایی در آن زمان، کار یک دستگاهی پرقدرت تبلیغاتی و رسانهای این زمان را انجام می دادند. شاعران با شعر گفتن و به تصویر کشیدن اتفاقات و حوادث روزگار و جنگ و فتوحات سلاطین غزنوی، دو کار را همزمان انجام می دادند، اول تبلیغ و رنگ و لعاب دادن به کار پادشاهان، و دیگر ماندگار کردن فعالیت های نظامی و سیاسی و فرهنگی ممدوح شان . سلطان محمود غزنوی در تاریخ این گوشه آسیا به حیث فاتح بزرگ، مشوق سترگ علم وادب، ظهور کرد و در سال (337 هجری) در( بلخ) به تخت نشست، شهرت غزنویان با کو شش آلبتگین آغاز یافت و بعد از وی کار سبکتگین دامادش بالا گرفت و در سال ( 348هجری) از طرف نوح ابن منصور سامانی، امیر خراسان گشت و عمارت نیمه مستقل را بنا نهاد، که پس از او، پسرش محمود، خود را مستقل کرد و با عنوان سلطان کبیر سلاله غزنویان به اوج خود رسید، سلطان چون استعداد نظامی زیادی داشت در مدت کمی سلطنت با شکوهی را در قلمرو وسعی تأسیس کرد که بعلاوه افغانستان (خراسان و سیستان) شامل ماوراالنهر ، تبرستان ،کشمیر ، پنجاپ و سایر ایالت هند و ایران بود ... در دوره غزنویان ... شهر غزنه مرکز تازه و بزرگ علم و ادب شد و شاعران و عالمان از هر جانب برای آموزش سخن وهنر به غزنه روی آوردند، غزنه دار الفنون علم و ادب گشت و مرکز فرهنگ اسلامی و مأمن عالمان و فاضلان و شاعران نام دار گردید و قرینه بغداد شد تا حدی که بغداد در قبالش رونق خود را از دست داد. مدرسه ها ، مسجدها، پلها، قصرها و باغها، و دارالعلوم ها، پدید آمدند، دیوان و دفتر با توجه حسن میمندی وزیر، به زبان دری در آمد، سلطان محمود به زبان و ادب دری خدمت زیادی نموده و شاعر و نویسندگان و ادیب را حرمت زیاد می گذاشت وموجب شد تا حدود (400) شاعر به دربارش گیرد آیند و سلطان خودش هم شعر می گفت چنانچه در ذوق ادبی وی برخی نویسندگان گفته اند که در شعر و ادب، دست خوبی داشته، شاعران و عالمان را نیک می نواخت و صیلتهای گرانبها می داد. در بار سلطان، خود مجمع شاعران پخته و صاحب ذوق، و مرکز اعیان و عالمان گشته بود، که در ادامه، سبب خلق آثار گران بهایی همچون: شاهنامه فردوسی، آثار سنایی، ترجمه کلیله و دمنه بهرامشاهی و کتب دیگر گردید.[8] در این شکی نیست که دوره محمود دورهای ترقی و رواج علوم وادبیات بود، غزنی دانشگاه ترقی و کعبة فضلا و پرورشگاه گویندگان بزرگ محسوب می شد و چندین دانشمند و حکیم و شاعر و گوینده درآن روز گار بودندکه همه در سایة حمایت وپرورش و تشویق شهنشاه بزرگ افغانستان مشغول تألیف و تحقیق و سخن سرایی و نگارش بودند، شعر دری دران وقت به کمال نضج و عروج خود رسیده بود، تا هنوز طوس استادی چون فردوسی و بلخ، شاعری چون عنصری و سیستان، گویندهی بزرگی چون فروخی وغزنه عارف و حکیمی چون سنایی ندارد سخنوران آن عصر به قصیده و مثنوی بیشتر توجه داشتند و هنوز غزل ور باعی به پایه کمال نرسیده بود . قصایید اکثرا به ستایش و مدح منحصر بود و گوینده، تمام قدرت خویش را در این راه به کار می برد و جا داشت، زیرا درآن روزگار، ممدوحی چون محمود بود و شهکاریهای بزرگ او خود در پیشگاه شاعر مضمون می نهاد و احساسات اورا تحریک می کرد و غرور طبع و مناعت قلم را در وی ایجاد می نمود شاعر را فرصت نمی داد مکرر در یک موضوع سخن بیگوید و یا از ستایش فتوحات او وعظمت وطن و از مدح جهان باطن به جهان ستانی و عدل وجود وی به چیزی دیگر منهتک گردد ویا چنان شود که شاعر به فقر معنی دچار گردد و به بازی الفاظ مشغول شود و بکوشد معنی واحد را به صنایع مختلف به رنگهای گوناگون، نشان دهد و شنونده را به صنایع لفظی بیفربد. در کلام فرخی سیستانی و عنصوری بلخی حتی استعاره کمتر پیدا می شود و اینها تنها ستایشگرا ن سلطان نیستند، ثناخوان این سرزمین و مدح گویی مفاخر و شیدای شکوه آن می باشند و محمود چون موجد و پدید آورنده این افتخارات بود، در خور این همه ستایشها شمرده می شد، بعضی گفته اند گویندگان عصر محمود در اثر اجباری که سلطان بر انها می نمود به مدایح وی پداخته اند، اما این سخن دور از حقیقت است و بس بعید می نماید چگونه شعرای آن عصر شکست ترکمانان و نیایش (قدر خان) را می دیدند و شکوه و جلال و جمال غزنی را مشاهده می کردند و می دیدند بارگاه خدایگان خراسان و خسرو شرق و شهزادگان وراجگان بلاد مفتوحه را که از گنجها وفیلان و سالاران آن مملو است، یکباره به وجد نمی آمدند؟ گویندگان ملی و شاعران بزرگ و باهمت و دانشمند را بهتر از این موضوعی در دست نبود و از اینجاست که سلطان را با فتح سیاسی و نظامی فتح ادبی و علمی نیز نسیب شد.[9] این نوشته کارگروهی است از محمدهاشم حسینی و رمضان منیر و اسحاق احمدی که به صورت گزیده روی وبلاگ قرار می گیرد وادامه دارد... منابع 6 تاریخ غزنویان کلیفور ادموند باسرت، ترجمه حسن انوشه فصل چهار ص 1 6 افغانستان در مسیر تاریخ ، میر غلام محمد غبار، ص 104- 105 7 تاریخ ادبیات افغانستان مؤلف حیدرژوبل فصل چهار ص 79 8 مدرک همان 9 سلطنت غزنویان مؤلف خلیل الله خلیلی فصل هجده ص 276تا 278
برچسبها: [ چهارشنبه 90/6/16 ] [ 11:46 صبح ] [ محمدهاشم حسینی ]
باختر، بزرگترین گنجینه جهان در کابل قرار دارد گزیده هایی از گنجینه باختر در کشورهای جهان نمایش داه می شود. این خبر از سایت خبری http://www.afghanpaper.com نقل شده است. حقیقتا وقتی این خبر را خواندم احساس غرور کردم برچسبها: [ دوشنبه 90/6/7 ] [ 11:21 صبح ] [ محمدهاشم حسینی ]
بسم الله الرحمن الرحیم حقوق پدر و مادر پدر و مادر دو گنج بی بدیل و هدایای آسمانی هستند که هیچ نعمتی از نعمتهای خداوند نمی تواند با آنها برابری کرده و جایگزین گردد، هرچند بیشتر انسانها تا زمانی که از وجود این پشتوانه های عظیم بر خوردارند قدرش را نمی دانند و یا آنقدر مشغول زخارف دنیا و مافیها شده اند که به کلی خود و ریشه و اصل خود را فراموش کرده و تمام هستی خویش را در گِرد آوری مال و منال و پول و سرمایه صرف می کنند. و زمانی متوجه اهمیت مسئله می شوند که از داشتن این نعمت محروم شده اند. این یک سئوال بسیار مهم است که چرا ما انسانها اینقدر غافل و ناسپاس هستیم که ارزش و قیمت تمام نعمت های را که در اختیار ما قرار گرفته و تا زمانی که از وجود آنها برخور داریم، نمی دانیم، مثلاً؛ وقتی ارزش سلامتی را می دانیم که به مرض دردناکی گرفتار شویم. ارزش پدر مادر وقتی برای ما ثابت می شود که از دست شان دادیم، غفلت ما بدترین دشمن ماست که متأسفانه از آن هم غفلت داریم. تمام هستی ما از خداوند است ولی این را هم فراموش نکنیم که سبب زندگی و وجود ما پدر ومادر است در حقیقت ما شاخهای از این دو وجود نازنین و برگ و میوهای از باغستان عطوفت و تربیت و مهر محبت این دو هدیه الهی هستیم، پس باید قدر شان را بدانیم؛در حقیقت ما ادامة وجودی حیات آنانیم و آنها بقای وجودی خود را درما می بینند و اخلاق و انسانیت ما این را ایجاب می کند که یک آنی هم از آنها غافل نشده و حتی بعد از مرگ آنها با دعا و خیرات از ایشان قدردانی نماییم. چگونگی برخورد ما با پدر و مادر واحترام ونیکی به آنان سبب می شود که فرزندان ما نیز در نسل آ ینده حق شناس وقدردان ونیکوکار به بار آیند.فرزندان ما همان گونه با ما رفتار خواهند کرد که ما با والدین خویش رفتار می کنیم. اهمیت حقوق والدین تا آن پایه است که هم قرآن و هم روایات صریحا توصیه می کنند که حتی اگر پدر و مادر تان کافر باشند، بازهم رعایت احترام شان لازم است. قرآن کریم در این زمینه می فرماید: «وَ اِن جاهَداکَ عَلی اَن تُشرِک بِی ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ فَلاتُطِعهُما وَ صاحِبهُما فی الدُنیا مَعرُوفًا»[1] (اگر آنها به تو اصرار کنند که مشرک شوی اطاعت شان مکن، ولی در زندگی دنیا به نیکی با آنها معاشرت نما.) از اصرار کردن آنها بر شرک معلوم است که یقینا آنان کافر و مشرک بالله العظیم است وحتی در چنین وضعیتی خداوند اجازه کوچکترین اهانتی را به آنها نمی دهد و می فرماید در زندگی دنیا با آنها به نیکی معاشرت کنید. خداوند سبحان، پروردگارهستی، مالک دنیا و آخرت، در چهار سورة از قرآن عظیم الشأن حقوق والدین و نیکی به پدر و مادر را بعد از مسئلة توحید قرار داده است که بیانگر این نکته می باشد که احترام به پدر و مادر، در بالاترین مراتب اهمیت قرار دارد: وَقَضَى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلاً کَرِیمًا[2] ( وپروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید، و به پدر و مادر نیکى کنید، هرگاه یکى از آن دو، یا هر دوى آنها، نزد تو به سن پیرى رسند، کمترین اهانتى به آنها روا مدار، و بر آنها فریاد مزن، و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو.) در این آیه چند نکته بسیار قابل دقّت به نظر می رسد. الف- «قضی» مفهوم مؤکدتر از امر دارد، و فرمان قطعی و محکم را می رساند. این نخستین تأکید در این مسئله است. ب- قرار دادن توحید یعنی اساسی ترین اصل اسلامی در کنار نیکی به پدر و مادر تأکید دیگری است بر اهمیت این دستور اسلامی. ج- مطلق بودن «احسان» هر گونه نیکی را در بر می گیرد. د- «والدین» مسلمان و کافر را شامل می شود. [3] نکته دیگری که بسیار قابل توجه و دقت است این است که انسان بیش از هر زمانی، در دوران پیری نیاز به محبت، نوازش، دلجوی و کمک دارد. چون آنها میدانند که به پایان دوران زندگی شان رسیده و تمام هستی خودرا در راه بزرگ کردن و به کمال رسانیدن فرزندان گذاشته در حقیقت فرزندان همان مزرعة به ثمر نشسته شان هست که با هزاران خون دل، آن را آب یاری کردند. آنانی که با هر تب فرزندان سوختند و با هر عطسه شان لرزیدن و با هر درد مردن و زنده شدن. انصاف نیست در موقع پیری و ضعف و ناتوانیشان، آنهارا از یاد برده و فراموش کنیم. لذا است که خداوند متعال در ادامه احسان نمودن به آنان می فرماید:«إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلاً کَرِیمًا » یعنی اینکه در دوران پیری و کهنسالی آنها کمترین آزاری را نباید از جانب شما ببینند بلکه باید با آنان با مهربانی و ملاطفت صحبت کنید. جالب تر اینکه در دنباله همین آیه در آیه بعدی می فرماید: «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا [4](وبالهاى تواضع خویش را از محبّت و لطف، در برابر آنان فرود آر! و بگو: «پروردگارا! همانگونه که آنها مرا در کوچکى تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده.) در این قسمت از آیه فوق که فرمودند«وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا» به تمام اولاد بشر می گوید که بهوش باش ای انسان که فعلا صاحب زور، قدرت، سرمایه و دولت، دانش، پست و مقام شدهای، یک زمان کودک ناتوان و ضعیفی بودی که حتی قادر به ترو خشک کردنت نبودید و این پدر و مادر بودند که عاشقانه تروخشک تان کردند. اگر یک زمانی آنها نیاز به این کار داشتند، یادت باشد که خودتان همین وضع را داشتید. و پاس از زحماتشان همیشه دعاگوی آنان باشید. در آیة بعدی می فرماید: «رَبٌکُم اَعلَمُ بِما فی نُفُوسکُم إن تَکُونُوا صالِحِینَ فإنًه کانَ لِلآوّابینَ غَفُوراً.» [5] ( پروردگار شما از درون دلهای شما آگاه است «اگر لغزشی در این زمینه داشتید و جبران کردید، شمارا عفو می کند» هرگاه صالح باشید او توبه کننده گان را می بخشد.) به روشنی این آیه می فهماند که ممکن است انسان بر اثر غفلت، از عمل کردن به وظیفه اش در قبال پدر و مادرکوتاهی نموده باشد که اگر پشیمان شود و آینده را جبران کند. مورد عفو و بخشش خداوند قرار خواهد گرفت. و در قرآن امثال این آیات زیاد دیده می شود که به حقوق پدر و مادر پرداخته است. در میان تعالیم ادیان الهی درباره والدین و حق و حقوق آنان، نگاه مکتب اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) در این باب از ویژگی های خاص و بسیار لطیفی برخوردار است. قال رسول الله(ص) : مَن اَصبَحَ مُطیعاً لِله فِی الوالِدَینِ اَصبَحَ لَهُ بابانِ مَفتُوحانِ مِنَ الجَنه وَ اِن کانَ واحداً فَواحداً . حدیث دیگر از رسول گرامی اسلام (ص) در مورد نگاه محبت آمز فرزند، به پدر ومادر، که می فرماید: « ما وَلَدٍ بارٍ نَظرَ اِلی اَبَوَیهِ بِرَحمَة اِلاّ کانَ لَهُ بِکُل نظرةٍ حَجة مَبرُورَةٌ . فقالوا: یا رسول الله و اِن نَظرَ فِی کلِ یومٍ مائة نظرة؟ قال: نعم، الله اکبرُ و اَطیَبُ.[7] ابن مسعود می گوید از رسول خدا (ص) پرسیدم: «اَیٌ الاعمالٍ اَحَبٌ اِلَی اللهِ عَزً وَ جَل؟ قال: الصلاة لوقتها، قلت ثم ایٌ شیء؟ قال: برالوالدین، قلت: ثم ایٌ شیء؟ قال: الجهاد فی سبیل الله.»[8] ودرحدیثی مولی الموحدین امیرمومنین علی(ع)، احسان و رفتار نیکو با پدر و مادر را بزرگترین تکلیف الهی می دانند و می فرمایند:« بِرّالوالِدَینِ اَکبَرُ فَرِیضَةٍ.» [9] امام صادق (ع) می فرماید: «اَفضَلُ الاَعمالِ اَلصَلاة لوقتها، و برّالوالِدَین وَ الجهادُ فی سَبیل اللهِ .[10] عن ابی الحسن الرضا(ع) قال: ان الله عزوجل امر بثلاثة مقرون بها ثلاثة اخری: امر بالصلاة والزکاة، فمن صلی و لم یزک، لم تقبل منه صلاتة، و امر بالشکر له وللوالدین، فمن لم یشکر والدیه لم یشکرالله، امر باتقاء الله وصلة الرحم، فمن لم یصل رحمه، لم یتق الله عزوجل .[11] نظر شما خواننده عزیز سبب دلگرمی ام خواهد بود
[1]منابع [1] سوره لقمان آیه 15 [2] الاسراء آیه 23 [3] تفسیر نمونه ج ص [4] الاسراء آیه 24 [5] سوره اسراء آیه 25 [6] کنزالعمال،ج16،ص467 [7]بحارالانوار،ج 74،ص73 [8] بحارالانوار ، ج 74،ص70 [9] میزان الحکمه ،ج10،ص709 [10] بحارالانوار، ج 74،ص85 [11] بحارالانوار،جلد74،ص 77) می توانید بانظر تان مرا یاری کنید برچسبها: [ پنج شنبه 90/6/3 ] [ 10:38 صبح ] [ محمدهاشم حسینی ]
|